مادرت رو ببخش
سلام . حسن جون امروز واقعا سنگ تموم گذاشتی. پوشک میشی تو این سن تازه کثیف هم که میکنی نمی خوای
بشورمت! منم خونه ی مادرجون ترسیدم نجس کاری کنی به زور برمت دستشوئی ولی شما با نامردی تمام موهام رو
کشیدی و از بیخ کندی! منم حسابی کتکت زدم!!! ولی دست خودم درد گرفت و دلم هم برات سوخت ولی چاره چیه
مادرجون لجوجی! خلاصه اومدیم خونه بابا هنوز نیومده ولی تو بیهوش افتادی و به طور کاملا استثنایی ١ شب خوابیدی!
خیلی عجیب شدی حرف بد میزنی همه چیز رو پرت می کنی و بدتر از هم فاطمه و ریحانه دختر خاله هات رو میزنی!فردا
وقت حجامت داری به دکترت میگم ببینه این بی قراری هات واسه چیه و چه کاری میشه کرد! ولی دلم برات سوخت یکی
زدم تو کلت البته دستم خیلی درد گرفت. مادرت رو ببخش عزیزم!
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی