عبدالحسنعبدالحسن، تا این لحظه: 16 سال و 4 ماه و 9 روز سن داره

روقلب من نوشته : حسن گل بهشته!

پیشرفت های امیدوار کند!

با سلام. حسن جانم خیلی پیشرفت کرده! ٥ روزی میشه که نبستمش!  ولی شبا حتما می بندمش! در ضمن خیلی سختشه که کار بزرگش رو تو دستشوئی انجام بده! گویا می ترسه! از زری عزیز خیلی ممنونم واقعا راهماییت به درد خورد. منم دیگه دعواش نکردم! ولی امشب یه کار عجیب کرد! رفت یه چاقو کرد زیر شعله کتری و وقتی داغ شد از قرمزیش خوشش اومد و... خلاصه داد وبیداد بچه ام خیلی جز جز کرد! یخ و پماد و ... خیلی جیگرم سوخت از خدا خواستم بلا رو از بچه ام و همه ی بچه ها دور کنه. آمین.
28 ارديبهشت 1390

مادرت رو ببخش

سلام . حسن جون امروز واقعا سنگ تموم  گذاشتی. پوشک میشی تو این سن تازه کثیف هم که میکنی نمی خوای بشورمت! منم خونه ی مادرجون ترسیدم نجس کاری کنی به زور برمت دستشوئی ولی شما با نامردی تمام موهام رو کشیدی و از بیخ کندی! منم حسابی کتکت زدم!!! ولی دست خودم درد گرفت و دلم هم برات سوخت ولی چاره چیه مادرجون لجوجی! خلاصه اومدیم خونه بابا هنوز نیومده ولی تو بیهوش افتادی و به طور کاملا استثنایی ١ شب خوابیدی! خیلی عجیب شدی حرف بد میزنی همه چیز رو پرت می کنی و بدتر از هم فاطمه و ریحانه دختر خاله هات رو میزنی!فردا وقت حجامت داری به دکترت میگم ببینه این بی قراری هات واسه چیه و چه کاری میشه کرد! ولی دلم برات سوخت یکی زدم تو کلت البته دس...
15 ارديبهشت 1390

ای که با نامت جهان آغاز شد دفتر ما هم به نامت باز شد

سلام. من مامان حسن هستم. حسن یه پسر سه سال و نیمه است که مامانش رو کچل کرده! چطوری؟ عارضم خدمتتون که ایشون در این سن هنوز بسته بندی میشه! یعنی از جیش گفتن خبری نیست! ایشون زودتر از 2 شب نمی خوابه! ایشون اصلا با خواب میونه ای نداره جالبه بدونید که تا یک سال پس از تولد افتخارآمیزشون این حقیر نتونستم 3 ساعت متوالی بخوابم! حسن! از دست تو! تو عمرم کسی اینقدر منو نچزونده که تو تو این 3 سال چزوندیم! من که سلطان خواب بودم! آخی یاد دوران بی خیالی خونه ی بابا بخیر! خلاصه حسن آتیش پارست! دیشب ناغافل چاقو به چه بزرگی رو از کشوی خونه ی مادربزرگش برداشت افتاد دنبال عموش! همه جیغ و داد حال مادربزرگ خراب ! بعدشم پرت کرد و عمو جاخالی دا...
14 ارديبهشت 1390
1